پارمیس جونپارمیس جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
یکی شدنه مامانو بابایکی شدنه مامانو بابا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

پارمیس بهشت کوچک ما

آخرین ماهگرد پارمی ناز

                                                          عزیز دلم تبریک میگم 11 ماهگیت رو از سرشب با بابایی داریم به این فکر میکنیم که تا چشم به هم بزنیم میبینیم دخملمون بزرگ شده واسه خودش میره مدرسه ..دانشگاه ..بعدشم علوس میشه که به این جای داستان بابات میگه نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
8 مهر 1392

فرشته کوچولوی من 10 ماهه شـــــد..

                                                 سلام شیرین عسلم .. مامانی مبارک باشه 10 ماهه شدنت امیدوارم 100000000000000 ماهگیت الــــــــــــــــهی خدا جونم حالا یه دخمل شیرینتر از عسل 10 ماهه دارم شکرت شکر خودت مراقبش باش وای پارمیس خانوم خیلی خیلی شیطون تر شدی مامان جونم جای هیچ شکایتی هم نیست همیشه دوست داشتم یه نی نی شیطون داشته باشم که نصیبم شده -این روزا عسلی مدام با تلفن د...
21 شهريور 1392

2 ماهگی

ماهگیت مبارک گله خوشگلم پارمیسم از واکسنت بگم که وقتی یادم میوفته غصم میگیره صبح ساعت 8 بود که با بابایی رفتیم بهداشت دیدیم مادرجون(مامانه من) با خاله مهدیه جلوی در منتظر ماهستن من خوشحال شدم دیدمشونرفتیم داخل که اول وزنتو گرفت که شده بودی 5700 ماشالله عزیزم قدتم58 بود بعدش آماده برای واکسن ووووووویییی من خیلی استرس داشتم خانمه به مامانم گفت پاتو بگیره تو داشتی ذوق میکردی و میخندیدی که یه هوییی گریههههههههههههه منم بغضم داشت میترکید که خودمو جمع وجور کردم ..بغلت که کردم آروم شدیو خوابیدی تبم نکردی خدارو شکر حالا بگم که حساب بغلی هستی بذاریمت زمین جیـــــــــــــــغ تازگیا میگی اونقهههههه و صدای ذوق درمیاری که من میخوام ...
21 شهريور 1392

پنج ماهگیه عسل خانم

ماهگیت مبارکـــــــــــــــــــــــــــ  عشقول مامان امروز وارد 6 ماه شدی .. دیروز بردمت پیش دکتر مهربونت بهش گفتم میتونم بهش غذا بدم اونم گفت نــــــــــــــــه عجله نکن بذار این یک ماه هم تموم بشه گفتم آخه وقتی ما غذا میخوریم خیلی نگاه میکنه آب دهنش رو قورت میده احساس میکنم دلش میخواد گفت نه نباید عجله کنی منم خیلی دارم جلوی خودمو میگیرم که بهت غذا ندم.. امروز غلت زدی پشت سر هم ول کنم نبودی من و بابا هم کلی ذوق کردیم یک ماه پیش یکبار این کار رو انجام دادی ولی انگار یادت رفته بود دیگه برات بگم که شصت پات رو میکنی دهنت خیلی خنده دار میشی آواز خوندنتم بیشتر شده وقتی من کنارت خوابم اینقدر بلند بلند آواز میخونی که مامانو...
17 مرداد 1392

9 ماهگــــــــی عسلم

                                                                  سلام سلام ناز گله مامان 9 ماهگیت مبارک خانمی میدونم دیر شده ولی خب چه کار کنم برام وقت نمیزاری همین الان خوابیدی حالمم خوب نیست مدام سر درد دارم ولی گفتم بیام وبلاگتو به روز کنم عشـــــــــــــــــــــقم خیلی شیطون شدی خیلیییییییییی یه دقیقه تنها...
17 مرداد 1392

ســـــــــفر شمال

سلام به دخمل گـــــــلم مامان جون هفته پیش رفتیم شمال به شما که خـــــــیل خوش گذشت دریا رو که دیدی نمیدونستی از خوشحالی چه کار کنی  دست میزدی ..میرقصیدی ..جیغ میزدی قلبونت بشم الهی توی جاده چالوس مامانی سرشو از پنجره میکرد بیرون و جیغ میکشید شما هم نگاه میکردیو کار مامانو تکرار میکردی ..همش سرت از پنجره بیرون بود مگه دیگه مینشستی عکسای خوشگلت رو میذارم ادامه مطلـــب                 ...
6 مرداد 1392

اولین مــــــــروارید..

  سلاممممممممممممممم مامانیییییییییییییییییییییییییی الهی قربونت برم امشب وقتی داشتم با لیوانت بهت آب میدادم دیدم تق تق صدا میده دست زدم به لثه هات دیدم بعــــــــــــــــــــله موش موشیه من بالاخره مرواریدش جوونه زده ..خیلیییییییی ذوق زده شدم سربع رفتم زنگ زدم به مامانم خبر دادم وقتی بابا اومد بهش گفتم خیلیییییی خوشحال شد اونم رفت زنگ زد به مامانش گفت چند شب بود خیلییییی بیقراری میکردی خدا رو شکر تموم شد البته فعلا تا دندونای بعدی عاشقققققققققققققققققققققققققتم مامانی دوست  دالــــــــــم هوار تاااااااااااااااا     ...
15 تير 1392