پارمیس جونپارمیس جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
یکی شدنه مامانو بابایکی شدنه مامانو بابا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

پارمیس بهشت کوچک ما

به نام خــــــــــــدا

دخترم

مادر بودن خیلییییی حس عجیبیه و خاصیه احساس میکنم  قلبم جایی بیرون از سینه ام میتپه! عجیییییییب حس زیبا و در عین حال ترسناکیه .... .... دختر پاییزی من مالک رویاهای بارون زده ی من قلب من ؛ عشق اول من؛ حس تکرار نشدنی من؛ دختر زیبای من؛ قلب من ؛ دخترم ؛ ***نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست /  گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست** ...
19 خرداد 1396

تولدت مبارک بهشت من

سلام دخترک شیرینم چهار سالگیت با تاخیر مبارک شرینم انشالله 120 سالگیت زندگیت سرشار از موفقییت خوشبختیه تو تنها ارزوی منه امسال معنی تولد رو درک کردی بیصبرانه منتظر روز تولدت بودی خدارو شکر همه چی خوب برگزار شد تم تولدتم خودت انتخاب کردی هلو کیتی بود که خیلی هم خوشگل شد تو کارا با ذوقو شوق کمکم کردی البته بگم خرابکاری بهتره خخخ منم مثه دختر بچه ها رقصو شادی میکردم خب ی دختر طلا بیشتر ندارم که در کل خیلی خوش گذشت اونقدر بهت خوش گذشته بود که میگفتی مامان دوباره تولد میگیری برام فدای تو بشم من از اونجایی که ی مامان وسواسی داری بردمت چکاب سالانت که خدارو شکر همه چی خوب بود وقتی رفتیم برای ازمایش خون نشستی رو صندلی منتظر امپول دونفر اومدن بگیرنت ک...
1 آذر 1395

دختر سه سالو هفت ماهو هفت روزه من

به چهره معصوم فرزندم که نگاه میکنم گاهی اوقات فراموش  میکنم که چگونه به خدا التماس میکردم که فرزندی سالم به  من عطا کند  فراموش میکنم که فرشته ای در کنار دارم اگر نبودهمه چیز برایم بی مفهوم بود، فراموش میکنم که بیشتر ببینمش بیشتر برایش وقت بگذارم کمتر سرش فریاد بکشم و کمتر او را مواخذه کنم خدایا، بار دیگر از تو تقاظا میکنم برای بزرگ کردنش و انسان تربیت کردنش به من صبر بدهی، از تو میخواهم کمکم کنی برای مهربان بودنتر و اینکه هیچگاه فراموش نکنم که او را تو به من هدیه کرده ای و او امانتی ست نزد من.     ...
15 خرداد 1395

بهشت من پارمیس

سلام گل من  عزیزم حرف زیاد دارم برات ولی نميدونم از کجا شروع کنم سالی که شروع کردیم سال خوبی بود امیدوارم تا آخرش همینطور خوب باشه کلی بهت خوش گذشت عزیز مامان  از وقتی هم که هوا خوب شده یکسره به ددر دووریم  با عیدیات دوچرخه خریدیم خیلی دوسش داری  دو سه روزه یاد گرفتی با دوچرخت پا بزنی کلی ذوق میکنی عشقم نميدونم چرا هر چی بزرگتر میشی عزیزتر میشی یعنی مثه دیوننه ها وابستت شدم عشقولی من  وقتی چیزی رو میخوای ولی من اجازشو صادر نمیکنم میگی ببین عزیز دلم ببین عزیزم...الهی دورت بگردم که میخوای مامانو قانع کنی  وقتی میریم پارک اول ی دوست واسه خودت گلچین میکنی بعد تا آخرش با همون دوست...
11 ارديبهشت 1395

روزای پایانی سال

سلام   بهترینم  این روزای اسفند تند تند میگذرنو میرن هم خوشحالم هم ناراحت  خوشحالم که بهار میاد و خوش گذرونی منو تو شروع ميشه  ناراحتم که سال 94انقدر زود گذشت با تموم خوبیاشو بدیاش  تو کارای خونه خیلییییی کمکم میکنی وقتی میبینی تو آشپزخونه تنهام میای میگی مامانی کمکت کنم مخصوصا تو ظرف شستن  من الهی فدای اون دستای کوچیکت که انقدر مسیولیت پذیری  تیکه کلامت شده مامانی من خیلی دوست دارماااااا. .جونمی تو  وقتی نقاشی میکشی فقط مامانو بابا و پارمیس میکشی اونم مثه  آدم فضایی خخخ فدات شم من الهی  عاشقه خرید کردنی مثه مامان ههه اینروزام که همش در حاله خر...
15 اسفند 1394

3سالو2 ماهو 9 روز

دختر گلم سلام بالاخره عروسی دایی بهزادم تموم شد رفت پی کارش خیلی خوش گذشت به شما بیشتر گله من این روزا خیلی دوست داری تو همه کارا به مامانی کمک کنی ظرف میشوری خونه رو جارو میکشی صبح که میشه میگی مامان صبح بخیر پاشو خونه به هم ریختس تمیززز کنیم ..الهی من قربونه کمک کردنات عشقم همچنان از ترس سرما ما خونه نشین شدیمو تو خونه با هم بازی میکنیم تا دلت بخواد نقاشی میکشیم دو ماهه دیگه این سرما هم تموم میشه بیشتر میبرمت بیرون کوچولوی مامانی گله من خیلیییییییییییی دوســـــــــــــت دارم            ...
17 دی 1394

اجی پـــــــــارمیس!

سلام مامانی دخمل نانازم این روزا گیر دادی من اجیم بهم بگو اجی پارمیس شیرین زبونم گاهی وقتا ی حرفایی میزنی که من میمونم چی بگم مهد قران میبرمت خیلی دوست داری صبحا که به زور از خواب بیدارت میکنم تا اسم مدرسه (به مهد قران میگی مدرسه)رو میارم سریع بلند میشی میری اماده میشی که بری میخواستم ببرمت مهد ولی ساعتش زیاد بود طاقت نمیوردم مهد قران یک ساعته تازه خودمم باهات میام با مامانای دیگه بهم خوش میگذره فقط به خاطر اینکه سرگرم بشی میبرمت زیاد مهم نیست یادبگیری یا نه نقاشی کردنت خیلی خوب شده رنگ میکنی اصلا از خط بیرون نمیزنی عجق مامانی یکسره هم مداد رنگی به دست دنباله منی که با هم نقاشی بکشیم لواشک من همچنان بابا ...
6 آذر 1394