اجی پـــــــــارمیس!
سلام مامانی
دخمل نانازم این روزا گیر دادی من اجیم بهم بگو اجی پارمیس
شیرین زبونم گاهی وقتا ی حرفایی میزنی که من میمونم چی بگم
مهد قران میبرمت خیلی دوست داری صبحا که به زور از خواب بیدارت میکنم تا اسم مدرسه (به مهد قران میگی مدرسه)رو میارم سریع بلند میشی میری اماده میشی که بری
میخواستم ببرمت مهد ولی ساعتش زیاد بود طاقت نمیوردم مهد قران یک ساعته تازه خودمم باهات میام با مامانای دیگه بهم خوش میگذره فقط به خاطر اینکه سرگرم بشی میبرمت زیاد مهم نیست یادبگیری یا نه
نقاشی کردنت خیلی خوب شده رنگ میکنی اصلا از خط بیرون نمیزنی عجق مامانی یکسره هم مداد رنگی به دست دنباله منی که با هم نقاشی بکشیم لواشک من
همچنان بابا که میخواد بره سر کار گریه میکنی منم باهاش برم سر کار
خیلی تو کارا کمکم میکنی نانازم بهم میگی ممنی من خیلی دختله خوبیم خیلی کمک میکنم ای دورت بگردم من
بعضی وقتا ی هویی بی هوا میگی ممنی من خیلیییییی دوست دارما
وای لواشک من منم خیلییییییییییییی دوست دارم عشقم یکی یدونم
تولدت اقا جون اینا دایی بهنام به قول خودت خان دایی دایی بهزاد و خاله مهدیه اینا اومدن ی جشن کوچیک گرفتیم یعنی اتیش سوزوندی با امیر حسین کلی هم براش رقصیدی
عروسی دایی بهزادم نزدیکه خیلی خوشحالی میگی ممان میشه من عروسی دایی بهزاد لوژ لب بزنم منم میخوام علوس بشم بلم الایشگاه خوشگل بشم ..قربونت بشم من
خانم خوشگلم بدون منو بابایی دیوانه وار دوستت دارم خیلی خوبه که هستی
عکس ادامه مطلـــــــــــــب
اینجا با امیر طلا تو خونه چادریت بازی میکنی
این عکس واسه تولدته
اینجا خانم علوس شده