پارمیس جونپارمیس جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
یکی شدنه مامانو بابایکی شدنه مامانو بابا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

پارمیس بهشت کوچک ما

پارمیس 20 ماهه..

1393/4/10 1:22
نویسنده : مامان مریم
372 بازدید
اشتراک گذاری

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام 

 

دختر قشنگ و نازم  زیباترین هدیه خدا 20 ماه شدنت مبارک باشه گله مامان باورش واسم سخته یعنی من 20 ماه مادری و عاشقی کردممحبت خیلی زود گذشت خیلی 4 ماهه دیگه 2 سالت میشه و من هنوز باور ندارم که ی مـــــــادرمفرشته

خیلی این روزا بامزه شدی و کارای بانمکی میکنیچشمک

 

عاشق نقاشی کردنی با هر چیزی که گیرت بیاد نقاشی میکنی ی روز که داشتم با تلفن صحبت میکردم رفتی سر کشو رز مامانو براداشته بودیو با خیل راحت که من حواسم نیست در و دیوار و فرش و دست و پاهاتو صورتتو همه رورز لبی کردی وقتی دیدمت خشکم زده بود لال شده بودم نه میتونستم دعوات کنم نه به کار تو که پشت سر همبه من میگفتی چه کا کدی ها؟ مثلا تو داشتی منو دعوا میکردی بخندم سوتیا گریه کنم خلاصه این عشق نقاشی کشیدنت تمیزی واسم نذاشته ی طرفه خونه با مداد نقاشی کشیدی ی طرفه دیگی با مداد شمعی ی طرفه دیگه......همه این خرابکاریا شیطنتات همه وهمه فدای سرت.. من جونمو برات میدم عشق کوچولوم

 

خوابت کمتر شده ساعت 12 میخوابی صبح ساعت 9 بیدار میشی خودت بدون اینکه منو بیدار کنی میری واسه خودت تو خونه دور میزنیو میری سر یخچالو.. ی بار که رفته بودی سر یخچال گیلاسارو که گذاشته بودم پایین یخچال تا برداری نوش جون کنی همه رو برداشته بودی له کردی بودی مالیده بودی به سرو صورتو درو دیوار بعد با همون دستای قرمزت اومدی بال سر من میگفتی ماما ماما بین ..منه بیچاره وقتی دستاتو دیدم با وحشت از جا پریدم فکرکردم دستات خونیه بعد که دستمو کشیدی بردی نشونم دادی فهمیدم موضوع از چه قرارهگیج

 

خیلی بغلی تشریف دارین تو خیابون مدام بغلمی مگه بچه ای رو ببینی که بیای پایین دو سه قدم راه بری وقتی هم بغلت نمیکنم میشنی روی زمین پاهاتم دراز میکنی دخترک من کچلزبان

 

متاسفانه پارمیس دسته گلم 1 هفته اسهال استفراغ شد بعدشم سرما خوردگی شدید آخر سر فهمیدیم هر دوش ویروس بوده که دخترک من گرفته بود الهی بمیرم براش اصلا طاقت مریضیشو ندارم منم پا به پای گریه هاش گریه کردم  طفلکی خیلی لاغر شده  ..الان حالش خوبه  فقط تک و توک سرفه میکنه غمگین

 

وقتی باباش از در بیاد با کلییی هیجان و ذوق شوق میره سمت در اگه باباش خدایی نکرده بیاد سمت من قهر میکنه میدوهه میره تو اتاقش تا بابایی بره بغلش کنه و نازشو بکشه تا خانم باهاش آشتی کنن زیبا واقعا راست گفتن قدیمیا که دختر هوو مادره خخخخخخخخبغل چه هوویی دام مــــــــنبوس

 

هنوز موفق نشدم از پوشک بگیرمش جیشش رو وقتی میگه که کارشو انجام داده خیلی هم دیر به دیر جیش میکنه ..وقتی هم میخواد پی پی کنه (ببخشید) میره ی جا قایم میشه و کارشو میکنهگریه فقط شبا تو خواب و بیرون رفتن پوشکش میکنم بی حوصله

 

کفشاشو خیلی راحت پاش میکنه و اگرم اشتباه پاش کنه با اعصبانیت داد میزنه میگه نــــــــــــه !زبان

 

هنوزم شلوارشو جلو جمع در میاره اگه پوشک نباشه قیافه من کچل

دستش به شیر گاز میرسه ..گازو خاموشو روشن میکنه گاهی اوقات یا غذامون سوخته یا نپخته .. ی بارم موقع خواب دیدم بوی گاز میاد رفتم دیدم تمام شیرای گازو باز گذاشته فسقله من 

خانم تفنگ بازی یاد گرفته هی میاد میگه کیشو تا من بیوفتم رو زمین بمیرم.. غش غش میخنده که من بمیرم و زنده بشمخنده

 

بیرون که میریم وقتی بغلمه پشت سر هم کفشاشو درمیاره تند تندم میگه در در اگه هم پاش نکنم میزنه زیر گریه خطا .. با پای برهنه راه رفتن رو آسفالت و چمن رو  هم خیلللللللللللی دوست داره  سکوت 

 

خیلی چوب شور دوست داره هرکی میاد خونمون ی بسته چوب شور هم با خودش میاره راضی

 

 

با بابا تصمیم گرفتیم یواش یواش جاشو جدا کنیم که بره تو اتاق خودش ..جاشو انداختیم پایین تختمون  که از اینجا شروع کرده باشیم شیشه شو  که بهش میدم میخوره سر جاش وقتی شیرش  تموم میشه بلند میشه بارو بندیلشو جمع میکنه میاد بالا میخوابه  حتما هم باید رو دست بابا جونش بخوابه منم وقتی خوابش برد میزارمش پایین ..تا صبح صد بار بیدار میشم میذارمش سرجاش بس که غلت میخوره بعد اگه بیدار شه ببینه پیش بابا جونش نیست ی غوغایی به پا میکنه که بیا و ببین نصفه شبی . ماهم کلا بیخیال این قضیه شدیمشاکی

 

 

وقتی خوابش میاد تند تند میگه شیر شیر شیر تا شیشه شیرش رو بهش ندم ول نمیکنه انگار که کوکش کرده باشی  شیرر شیر  زبان

 

این بود خاطرات 20 ماهگی ایشالله 20000 ماهگیت عشق کوچولوی مـن 

 

 

رفته بودیم شهربازی ..از ذوق نمیدونست چه کار کنــــــــــه..

 

دیوونه این کاراشم ...

 

فدای اون دمپایی پوشیدنت که برعکس پات کردی بوس

عشقم از حموم اومده محبت

پسندها (4)

نظرات (3)

ابجی سجا
13 تیر 93 21:55
ﻣــﯽ ﺩﺍﻧـــﯽ… ﺍﮔـــﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ِ ﺑـﯽ ﺁﺭﺯﻭ ﺑﻮﺩﻥ ِ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘـــ ! ﺷــﺎﯾـــــﺪ ﺁﺭﺯﻭﯾــﯽ ﺯﯾﺒـــﺎﺗــﺮ ﺍﺯ ﺗـــــــﻮ ﺳــﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
مامان عطرین
22 تیر 93 12:15
چه خوردنی شده این پارمیس خانوم . مامانش فکر کنم ما باید همزمان پروژه پوشک گیری رو شروع کنیم . منم هولشو دارم . ایشالا به راحتی هم از شیر هم پوشک گرفته بشن
سمیرا مامان آنیسا
11 مرداد 93 18:16
ای جونم عروسک شیطونم خوشگل چقدر عکسات ناز بود خانومی