پارمیس جونپارمیس جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
یکی شدنه مامانو بابایکی شدنه مامانو بابا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

پارمیس بهشت کوچک ما

18 و 19 ماهگی عشقم و غیبت مامانی

1393/3/22 16:44
نویسنده : مامان مریم
271 بازدید
اشتراک گذاری

ســـــــــــــــــــــلام  بلند بالا به دوستای عزیزم و دختر گــــــــلم 

 از غیبت زیادی که داشتم عذر خواهی میکنم خجالت

حالا از کجا شروع کنم نمیدونم !!خندونک

از 18 ماهگی شروع میکنیم..درسخوان 

دخملمو وقتی واکسنشو زدیم یکم گریه کرد بعدش که رفتیم موندیم خونه عزیز دردشو فراموش کردو کلی بازی کردبعد از 3 روز مریض شد وحشتناک سرفه میکرد که دکترا گفتن از واکسنه وقتی 2 هفته مریضیش طول کشید گفتننه ویروسه دارو که خورد زودی خوب شد کچل

بعد از مریضیش تصمیم گرفتم از شیر بگیرمش چون خیلی ضعیف شده بودم ..تلخک گرفتم زدم به می می وقتی خورد قیافش ریخت بهمو فـــــــرار کرد دیگه سمتم نیومد شب اول خیلی بیقراری کرد ولی شب دوم آروم تا خود صبح خوابید وقتی بیدار شدم دیدم ساعت 9 پارمیس هنوز خوابه کلی ذوق در کردمخندونک (چه مامان بد جنسی) حالا بماند که چقدر اطرافیان بهم غرررر زدن که زوده گناه داره فلانه شاکی

بعد  اینکه از شیر گرفتم افسردگی شدیدی گرفتم خیلی بد بود از وقتی میرم باشگاه حالم خیلی بهتر شده چشمک 

خیلی در دری شده خودش صبح که پا میشه میره سمت کمدش کیفشو میندازه شونش میره جلوی درو با من بابای میکنه منم درو باز میکنم میره یکم تو راهرو بازی میکنه و میاد عسل مامان ..راستی یاد گرفته کفشاشو خودش تنهایی پاش کنه بوس اگه پوشک نباشه شلوارشو از پاش در میاره بدو بدو میکنه از ذوق بلند بلند میخنده نمیدونم کجاش ذوق داره واقعا ؟؟سوالمتفکر

 

از 19 ماهگیش بگم که روز بعدش رفتیم تهران خونه عمم تو جاده خواب خواب بود بیدار شد بیابونو که دید تعجب کرد گفت : هـــــــــــی نیسش = نیستش .. بچم فکر کرده بود همه غیب شدن خنده تا خود تهرانم ول کن نبود 

از صدای باد خیــــــــــــــــــــلی خیلی میترسه خودشو سریع میندازه تو بغل هرکسی که نزدیکشه و چشماشو میبنده هههه از صدای یاکریمم میترسه خخخخخخخزبان 

تقریبا هر چی بهش میگم تکرار میکنه با اون صدای خوشگلش بوس

ی چیزی رو که خراب کنه میاد به من با عصبانیت میگه چه ها هدی؟؟ یعنی چه کار کردی سکوت

انگشتری که باباش واسه به دنیا اومدنش بهم کادو داده بود رو گمو گور کرد خیلی ناراحت شدم حیف شدغمگین فکر میکنم انداختش سطل آشغال یا از بالکن خونه پرتش کرده پایین آخه شده یه سرگرمی براش میره تو بالکن اگه چیزی دستش باشه میندازش پایین بعد به من میگه اوتاد اوتاد = افتادگریه

با  هر آهنگی قر میده حتی با صدای دزدگیر ماشین 

با آهنگهای غمگینم همچین اخماشو میکنه تو همو میخونه هر کی ندونه فکر میکنه شکست عشقی خوردهزبان

باباش ی تک پوش واسه خانم گرفته خیلی دوسش داره بلا هر کی رو میبینه سریع اونو نشونش میده خخخ

با اینکه میتونه درست کلمه ها رو تلفظ کنه ولی نمیدونم چرا با تلفن خارجی یا همون چینی حرف میزنهمتفکر

  راستی پستام چرا جابه جا شدن سوت

خانم بیدار شدن برم شب میام عکس میذارمبوس

 

 

  اینجا رفته بودیم باغ وحش از ذوق صدای همه حیوونا رو درمیوورد

 

اینجا رفت سیب رو از دست این دختر خانومه گرفت سریع گذاشت دهنش .. بیچاره دختره خشکش زده بود خنده

 

پسندها (4)

نظرات (2)

بابای ملیسا
23 خرداد 93 0:52
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی / چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی ضمن عرض سلام و تبریک خجسته میلاد منجی عالم بشریت ، وبلاگ ملیسا خانم ، دختر دوردونه بابا ، با عکسهای جدیدش به روز شد . خوشحال می شیم اگر به کلبه مجازی ملیسا تشریف بیارید و با نقطه نظرات سازنده و یادگاریهای قشنگتون ، روزهای قشنگ ملیسا رو زیباتر کنید.
مامان عطرین
4 تیر 93 17:05
سلام دلمون براتون تنگ شده بود چقدر بزرگ شده پارمیس جونم راستی من شما رو به لیست دوستام اضافه کردم اما موقع میپسندم میگه شما نینی وبلاگی نیستین خخخخخخ سلام عزیزمممممم خوبی دخمل گلمون خوبه ؟مرسی که سر زدی .. خخخخ حتما وارد سایت نشده بودی