15 ماهگی
سلام دنیام
15 ماهگییت با تاخیر مبــــــــــــــــارک مامانی
اینقدر بهت وابسته شدم که حتی وقتی خوابی هم دلم برات تنگ میشه نفسم
وقتی بهت میگم عشق مامان کیه کیه؟؟ انگشت نشانتو میبری سمت سینت میگی من من
فدای تو بشم من خدا رو شکر خوراک خیلی خوب شده همش تو آشپز خونم که یه چیزی درست کنم
بدم بهت بخولی جیگرم تا خوراکی میبینی میگی بــــــــه بـــــــــه
از آقایون یکم خجالت میکشی سریع دستاتو میاری جلو چشمات که مثلا نبینیشون
از بچه های همسن خودت خیلللللللللی خوشت میاد میری کنارشون با زبون خودت باهاشون حرف
میزنی ..مدام در حال حرف زدنی البته به زبون خودت گاهی اوقات اینقدر جدی حرف میزنی
دستاتم تکون میدی خخخخ منم مثله خودت باهات حرف میزنم خیلی خوشت میاد
وقتی از جلوی مغازه عروسک فروشی رد میشیم صدای همشونو در میاری هرکی اونجا باشه کلی به
کارت میخنده
تو خیابون وقتی از بغلم میزارمت زمین دیگه راه نمیری بدو بدو میکنی حتی یه بار تو پاساز گذاشتم
پایین یه لحظه هواسم پرت شد دیدم رفتی جلوی در وایسادی حالا اونجام 10 تا پله داشت تا دیدمت
داد زدم پارممممممیس قلبم توی دهنم بود گفتم الان منو ببینی میدویی فرار میکنی که خدا رو شکر
یه آقایی اونجا بود ازش خجالت کشیده بودی سر جات خشکت زده بود
وقتی تو اتاقت تنهایی حوصلت سر میره میای از یقه لباسمون میگیری میبری تو اتاقت که باهات
بازی کنیم
رنگ آبی رو فقط بلدی هر رنگ دیگه ای رو بهت نشون بدم بگم این چه رنگیه؟ میگی آبـــــــی
وقتی خودت بی هوا میای لبامو میبوسی نمیدونی چه حالی میشم
آهنگ شاد که میشنوی تند تند میگی دس دس خودتم دست میزنیو میچرخی
وقتی دعوات میکنم چشماتو مضلوم میکنی که چیزی بهت نگم منم که دل رحم
خوشگل مامان ازت عکسی ندارم یدونه هست ماله پاییزه تو حیاط مجتمع
عکسای آتلیت آماده شد میام میذارم عسلــــــــــم بوسسسسسسسس