پارمیس جونپارمیس جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره
یکی شدنه مامانو بابایکی شدنه مامانو بابا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

پارمیس بهشت کوچک ما

تولدت مبارک بهشت من

سلام دخترک شیرینم چهار سالگیت با تاخیر مبارک شرینم انشالله 120 سالگیت زندگیت سرشار از موفقییت خوشبختیه تو تنها ارزوی منه امسال معنی تولد رو درک کردی بیصبرانه منتظر روز تولدت بودی خدارو شکر همه چی خوب برگزار شد تم تولدتم خودت انتخاب کردی هلو کیتی بود که خیلی هم خوشگل شد تو کارا با ذوقو شوق کمکم کردی البته بگم خرابکاری بهتره خخخ منم مثه دختر بچه ها رقصو شادی میکردم خب ی دختر طلا بیشتر ندارم که در کل خیلی خوش گذشت اونقدر بهت خوش گذشته بود که میگفتی مامان دوباره تولد میگیری برام فدای تو بشم من از اونجایی که ی مامان وسواسی داری بردمت چکاب سالانت که خدارو شکر همه چی خوب بود وقتی رفتیم برای ازمایش خون نشستی رو صندلی منتظر امپول دونفر اومدن بگیرنت ک...
1 آذر 1395

دختر سه سالو هفت ماهو هفت روزه من

به چهره معصوم فرزندم که نگاه میکنم گاهی اوقات فراموش  میکنم که چگونه به خدا التماس میکردم که فرزندی سالم به  من عطا کند  فراموش میکنم که فرشته ای در کنار دارم اگر نبودهمه چیز برایم بی مفهوم بود، فراموش میکنم که بیشتر ببینمش بیشتر برایش وقت بگذارم کمتر سرش فریاد بکشم و کمتر او را مواخذه کنم خدایا، بار دیگر از تو تقاظا میکنم برای بزرگ کردنش و انسان تربیت کردنش به من صبر بدهی، از تو میخواهم کمکم کنی برای مهربان بودنتر و اینکه هیچگاه فراموش نکنم که او را تو به من هدیه کرده ای و او امانتی ست نزد من.     ...
15 خرداد 1395

بهشت من پارمیس

سلام گل من  عزیزم حرف زیاد دارم برات ولی نميدونم از کجا شروع کنم سالی که شروع کردیم سال خوبی بود امیدوارم تا آخرش همینطور خوب باشه کلی بهت خوش گذشت عزیز مامان  از وقتی هم که هوا خوب شده یکسره به ددر دووریم  با عیدیات دوچرخه خریدیم خیلی دوسش داری  دو سه روزه یاد گرفتی با دوچرخت پا بزنی کلی ذوق میکنی عشقم نميدونم چرا هر چی بزرگتر میشی عزیزتر میشی یعنی مثه دیوننه ها وابستت شدم عشقولی من  وقتی چیزی رو میخوای ولی من اجازشو صادر نمیکنم میگی ببین عزیز دلم ببین عزیزم...الهی دورت بگردم که میخوای مامانو قانع کنی  وقتی میریم پارک اول ی دوست واسه خودت گلچین میکنی بعد تا آخرش با همون دوست...
11 ارديبهشت 1395
1