پارمیس جونپارمیس جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
یکی شدنه مامانو بابایکی شدنه مامانو بابا، تا این لحظه: 15 سال و 4 روز سن داره

پارمیس بهشت کوچک ما

2 سالگیت مبـــــــــارک گل من

                                                            چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میكنم قلب شكسته ی تو رو خودم نوازش میكنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از كسی تا وقتی من كنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت كاشكی تو هم بفهمی كه میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم   جای تو گریه میكن...
10 آبان 1393

در آستانه ورود سومین سال زندگیت

ســــــــــــــــــــلام دخترک خوشگلم باورم نمیشه دخترم روز به روز داره بزرگ میشه داره 2 سالش میشه خیلی زود گذشت خیـــــــــــــــــــلی همین الانم که اومدم پای وبلاگت اومدی کنارم نشستی حرفای عجیب غریب میزنی بلاخره موفق شدم از پوشک بگیرمت هر روشی امتحان کردم جواب نداد تا بالاخره با دستمال توالت گول خوردی بهت گفتم اگه جیش کنی دستمال میدم بهت که جواب داد حالا از ذوق دستمال هی میگی دشویی دشویی 2 روزه ی کوچولو سرما خوردی خداکنه زودی خوب بشی عسلم از وقتی به دنیا اومدی از پاییز و زمستون متنفرم فقط هم به خاطره سرماش که باید فسیل بشیم توی خونه  چند روز پیش بردمت مهد نزدیک خونمون خیـــــــــــــــــ...
20 مهر 1393

21و 22 ماهگی دختر زیبای من

سلام مامان جونم بعد از عروسی خاله جون لب تابمو فروختم که سیستم بگیرم چون هر بار که شما لب تابو میدیدی هر بلایی که دلت میخواست سر این مادر مرده میاوردی یا مینشستی روش یا آب میریختی روی این بیچاره خلاصه که مجبور شدیم بفروشیمش ولی هنوز موفق نشدیم ی سیستم بگیریم الانم اومدم کافی نت _خوشگل مامان خیلی دوست داشتنی شدی مامانی به قربونت بشه الهی یک ساعت که نمیبینمت میخوام بمیرم از دلتنگی .. شبا که میخوای بخوابی میای تند تند مامانو میبوسی و پشت سر هم میگی دوست دالم دوست دالم وای من دیوونتم به خدا _عاشق نقاشی کردنی مخصوصا با رنگ انگشتی جایی نمونده که رنگیش نکرده باشی _هنوز موفق نشدم از پوشک بگیرمت میای جیشت رو میگی ولی عمرا توی ...
28 شهريور 1393

پارمیس 20 ماهه..

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام    دختر قشنگ و نازم  زیباترین هدیه خدا 20 ماه شدنت مبارک باشه گله مامان  باورش واسم سخته یعنی من 20 ماه مادری و عاشقی کردم  خیلی زود گذشت خیلی 4 ماهه دیگه 2 سالت  میشه و من هنوز باور ندارم که ی مـــــــادرم خیلی این روزا بامزه شدی و کارای بانمکی میکنی   عاشق نقاشی کردنی با هر چیزی که گیرت بیاد نقاشی میکنی ی روز که داشتم با تلفن صحبت میکردم رفتی سر  کشو رز مامانو براداشته بودیو با خیل راحت که من حواسم نیست در و دیوار و فرش و دست و پاهاتو صورتتو همه رو رز لبی کردی وقتی دیدمت خشکم زده بود لال شده بودم نه میتونستم دعوات کنم نه...
10 تير 1393

18 و 19 ماهگی عشقم و غیبت مامانی

ســـــــــــــــــــــلام  بلند بالا به دوستای عزیزم و دختر گــــــــلم   از غیبت زیادی که داشتم عذر خواهی میکنم  حالا از کجا شروع کنم نمیدونم !! از 18 ماهگی شروع میکنیم..   دخملمو وقتی واکسنشو زدیم یکم گریه کرد بعدش که رفتیم موندیم خونه عزیز دردشو فراموش کردو کلی بازی کرد بعد از 3 روز مریض شد وحشتناک سرفه میکرد که دکترا گفتن از واکسنه وقتی 2 هفته مریضیش طول کشید گفتن نه ویروسه دارو که خورد زودی خوب شد  بعد از مریضیش تصمیم گرفتم از شیر بگیرمش چون خیلی ضعیف شده بودم ..تلخک گرفتم زدم به می می  وقتی خورد قیافش ریخت بهمو فـــــــرار کرد دیگه سمتم نیومد شب اول...
22 خرداد 1393

15 ماهگی

سلام دنیام  15 ماهگییت با تاخیر مبــــــــــــــــارک مامانی اینقدر بهت وابسته شدم که حتی وقتی خوابی هم دلم برات تنگ میشه نفسم وقتی بهت میگم عشق مامان کیه کیه؟؟ انگشت نشانتو میبری سمت سینت میگی من من  فدای تو بشم من خدا رو شکر خوراک خیلی خوب شده همش تو آشپز خونم که یه چیزی درست کنم بدم بهت بخولی جیگرم تا خوراکی میبینی میگی بــــــــه بـــــــــه  از آقایون یکم خجالت میکشی سریع دستاتو میاری جلو چشمات که مثلا نبینیشون  از بچه های همسن خودت خیلللللللللی خوشت میاد میری کنارشون با زبون خودت باهاشون حرف  میزنی ..مدام در حال حرف زدنی البته به زبون خودت گاهی اوقات اینقدر جدی حرف می...
16 فروردين 1393

سال نو مبـــــــــــــــــــــــــــــــارک

سلام مامانی  عیدت مبارکــــــــــــــــــ دنیام  خیلی خوشحالم که امسال رو هم با عشق کوچولوی زندگیمون  سال رو تحویل کردیم  خدایا شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکرت   الان از مهمونی برگشتیم خونه از صبح تا الان هیچ نخوابیدی بسکه بازی و شیطونی کردی  ولی تا رسیدیم خونه سریع خوابت برد اینقدر که خسته شده بودی دور و ورت پر از بچه های قد و نیم قد بود از خوشحالی نمیدونستی چه کار کنی میرفتی تو صورتشون به زبون خودت باهاشون حرفای غجیب و غریب میزدیبه غول عزیز خارجی حرف میزدی ..بوسشون میکردی نازشون میکردی ..خلاصه هرکسی میدیدت میپرسید  از خونه بیرون نمیاریش که اینجور...
16 فروردين 1393

17 ماهگی و عکسهـــــــای نوروزی

                                                   سلام شیرین شیرینم  17 ماهه شدی گلم مبارکه   دیگه دخملم داره بزرگ میشه هر چی بهش میگم متوجه میشه خیلی حس خوبیه خیلی واقعا روز به روز بیشتر عاشق و دیونت میشم هستیه من  وقتی ازت میپرسم مامانو دوست داری با اون صدای شیرینت میگی نــــــــــــــــــــــــه ! به همین کشداریم  میگی نه یکی یکی همه رو ازت میپرسم که دوسشون داری تو هم فقط میگی نــــــــــــه ولی به اسم عزیز که میرسیم مکث میکنیو دست منو میگیری میبری سمت در خونه...
16 فروردين 1393
1