ماهگیت مبارک گله خوشگلم پارمیسم از واکسنت بگم که وقتی یادم میوفته غصم میگیره صبح ساعت 8 بود که با بابایی رفتیم بهداشت دیدیم مادرجون(مامانه من) با خاله مهدیه جلوی در منتظر ماهستن من خوشحال شدم دیدمشونرفتیم داخل که اول وزنتو گرفت که شده بودی 5700 ماشالله عزیزم قدتم58 بود بعدش آماده برای واکسن ووووووویییی من خیلی استرس داشتم خانمه به مامانم گفت پاتو بگیره تو داشتی ذوق میکردی و میخندیدی که یه هوییی گریههههههههههههه منم بغضم داشت میترکید که خودمو جمع وجور کردم ..بغلت که کردم آروم شدیو خوابیدی تبم نکردی خدارو شکر حالا بگم که حساب بغلی هستی بذاریمت زمین جیـــــــــــــــغ تازگیا میگی اونقهههههه و صدای ذوق درمیاری که من میخوام ...